زدر در آوشبستان ما منورکن**هوای مجلس روحانیان معطر کن
اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز**پیاله ای بدهش گودماغ راترکن
بچشم وابروی جانان سپرده ام دل وجان**بیا بیا وتماشای طاق ومنظرکن
ستاره شب هجران نمیفشاند نور**به بام قصربرآدچراغ مه برکن
بگوبخازن جنت که خاک این مجلس**به تحفه برسوی فردوس وعود مجمر کن
ازین مزوجه وخرقه نیک درتنگم**بیک کرشمه صوفی وشم قلندرکن
چوشاهدان چمن زیر دست حسن تواند**کرشمه برسمن وجلوه برصنوبرکن
فضول نفس حکایت بسی کند ساقی**توکار خود مده از دست دمی بساغرکن
حجاب دیده ادراک شد شعاع جمال**بیاد خرکه خورشید را منورکن
طمع به قندوصال توحدمانبود**حوالتم به لب لعل همچوشکرکن
لب پیاله ببوس آنگهی بمستان ده**بدین دقیقه دماغ معاشران تر کن
پس از ملازمت عیش وعشق مهرویان**زکارها که کنی شعر حافظ از بر کن
(حضرت عشق حافظ)
:: برچسبها:
حافظ,